February 1, 1968: ادی آدامز از ژنرال نگوین لوان در حالیکه فقط با یک گلوله اسلحه کمری، شخصی مظنون به ویت کنگ را به قتل میرسانید عکس گرفت. آدامز بعدا ژنرال نگوین لوان را که صاحب یک مغازه پیتزا فروشی در ویرجینیا بود ملاقات کرد.آدمز میدانست که مسول ایجاد دگرگوی در زندگی این مرد بوده است.
ادی آدامز
من به ندرت دربارهی عکسی که در سایگون گرفتم، صحبت میکنم زیرا در آن عکس تنها یک نفر کشته نشد و میتوان گفت خود «ژنرال لوان» هم به قتل رسید. شخص مظنون با گلولهی ژنرال به قتل رسید و من با دوربینم ژنرال را کشتم.
اکنون بار سنگینی را به دوش میکشم، من برای زندگی ژنرال پس از گرفتن آن عکس و غوغایی که متعاقب آن در آمریکا به پا شد خودم را مسول میدانم.
وقتی جنگ تمام شد، ژنرال لوان در شهر اسپرینگ فیلد ویرجینیا یک مغازهی پیتزا فروشی باز کرد، اما چند ماه قبل این مغازه را تعطیل کرد، چرا که او شناخته شده بود و مردم به سبب تنفری که ناشی از آن عکس معروف بود به مغازهاش مراجعه نمیکردند.
من حدود یک سال قبل، لوان را در مغازهاش ملاقات کردم. وقتی به دستشویی رفتم دیدم بر دیوارها نوشته بودند: ما میدانیم تو کی هستی، یک پست ناپاک. و من مسول این اهانت بودم. وقتی که آن عکس را گرفتم نمیدانستم عواقب آن عکس چه خواهد شد.
خیلیها «لوان» را محکوم کردند. ژنرال پس از این که شخص مظنون به ویت کنگ را به قتل رسانید به طرف من آمد و گفت «اینها خیلی از هموطنان من و آدمهای شما را کشتهاند» آنگاه اسلحهاش را غلاف کرد و رفت.
ادی آدمز میگوید: ژنرال ویت کنگ را کشت؛ من هم ژنرال را با دوربینم کشتم. هنوز عکسها قدرتمندترین اسلحه در جهان هستند. مردم آنها را باور میکنند؛ اما عکسها دروغ میگویند، حتی اگر دستکاری نشده باشند؛ آنها فقط نیمی از حقیقتاند… چیزی که عکسها نمیگویند این است که: شما اگر در آن زمان، مکان و آن روز داغ(شاید منظور روز حساس باشد)، جای ژنرال بودید و یک پسر بد نام را که احتمالا دو یا سه آمریکایی را کشته بود پیش شما میآوردند، چه کار میکردید؟
ژنرال آن مرد را با یک تیر کشت، ولی عکاس با انتشار این عکسش هر روز در حال شکنجه ژنرال است و شاید هم باعث تغییر تفکری ژنرال شده باشد و با عکسش او را تربیت کرده باشد.
خیلی وقتها عکاسی فراتر از ثبت نور است؛ گاهی وقتا ارزش واقعی خود را نشان میدهد.
پینوشت: او چندی بعد از ژنرال نگوین لوان و خانوادهاش بخاطر انتشار این عکس که باعث ضربه به حیثیت آنان شد، عذر خواهی کرد؛ آدامز پس از مرگ ژنرال نیز وی را قهرمان خواند.
پینوشت: داشتم در مورد این ماجرا تو اینترنت میگشتم به دو طرح جالب رسیدم:
منابع: تهیه شده در ایستگاه اتوبوس به کمک: مجله عکس، تیر ماه ۸۸، شماره ۲۶۷؛ اطلاعات ادی آدمز در ویکیپدیا فارسی و انگلیسی؛ DOLK – Vestre Strømkaien؛ Ficker.
ایول پست باحالی بود پرهام جون … :) … رفتم تو فکر
پرهام پست باحال معروف، پرستو جون :دی
[آیکون گل!]
سحر من رابطهی گل با این مطلب را نمیفهمم!
قرار نیست رابطه ای بینشون باشه !
محض ابراز وجود و حاضری زدن !!!
اوهوم! ممنون
عکاسی ثبت یه لحظه ، یه احساس ، یه فکر ، یا حتی یه سر انجامه …
آره ، عکاسی فراتر از ثبت نوره .
پرهام جان
اگر خوندي كه هيچ ولي اگر نخوندي كتاب «زندگي، جنگ و ديگر هيچ» فالاچي رو بخون در مورد همين صحنه توضيحات جالبي داره…در ضمن طرحهايي كه گذاشته بودي از اين عكس خيلي جالب بود
نه نخوندم، ممنون
کتابش چجوری کلا راجب چیه؟
سلام
ممنون از لطف بي كرانتان
گاليله خيلي باحال بود
اقيانوس ابر جالب بود سپاس
يه سر به گردنه ي حيران هم بزن ميگن همينطوري هاست
من عكاسي را خيلي دوست دام
با ارزوي سلامتي براي شما
شاد باشيد
لذت بردن از اونچه كه داري را فراموش نكن بخصوص نفس كشيدن
به همه با صداي بلند سلام كنيد
سلاام
ممنون از لطف بیکرانتان
موفق و سلامت باشید
[…] حقیقت را بگه(درباره بیان نصف حقیقت میتوانید به مطلب پرشی به عکاسی؛ فراتر از عکاسی نگاهی بیاندازید) یا اینکه بیاحساس باشه و یا از همه […]