هنوز در سفرم
……..و سفر
…………تنها راه رهاییست…
بالاخره فرصتی شد به جنگل ابر برم؛ منطقه کوهستانی در فاصلهی پنجاه کیلومتری شمال شرقی شاهرود، جنگلی در ارتفاع کوهستان:
جمعه حدود ساعت ۴۰ دقیقه بامداد از تهران به سمت جنگل ابر حرکت کردیم با گروه بسیار خوبی که تقریبا همشون در کلاس زبان ایتالیایی با هم آشنا شدند !
مسیر حرکت را درست نمیدونم ولی با اتوبوس تا روستای شیرین آباد رفتیم که منطقهی کوهستانی خیلی زیبایی بود( + و +). از اونجا به بعد جاده خاکی شروع میشد(+) و شیب زیادی داشت مجبور بودیم با این نیسان آبیها* بریم بالا، خیلی حال داد حدود یه ربع تا بیست دقیقه پشت وانت بودیم، انقدر این وانت تکون میخورد که ممکن بود هر لحظه پرت بشی بیرون!
این عکس را ببینید، هممون پشت ماشین به زور خودمون را گرفتیم نیافتیم اونوقت این دوست من کف ماشین خوابیده! :))
پس از یک ربع بیست دقیقه به منطقهایی دشت مانند رسیدیم که فکر کنم از گروههای دیگه بالاتر بودیم و تقریبا دید بهتری به اقیانوس ابر داشتیم…(+)
ده تا چادر بودیم، ناهار خوردیم و چند ساعتی استراحت کردیم؛ حدودای ساعت پنج و سی رفتیم که یه دوری اطراف بزنیم و برای شب چوب جمع کنیم؛ با تاریک شدن هوا که کم ابرها همچون ارواح جنگل آمدند و به سرعت به پایین جنگل رفتند، خورشید هم حال عجیبی داشت(+).
شب خوبی بود آتشی روشن کردند و دور آتش خوندند و خندیدند. تا اینجا برای من نسبتا عادی بود و صحنههایی که تقریبا در طبیعت دیده بودم، صحنهی خارق العادهایی که این جنگل ابر اسمش را از او وام دارد، صحنهایی فوقالعاده از اقیانوس ابریست که صبح وقتی زیپ چادر را بالا میدادم چشمم بهش افتاد و دوربین را برداشتم و دویدم بیرون!(+)
واقعا فوقالعاده بود، شما در ارتفاع بالایی قرار دارید و زیر پای شما دیشب جنگلی وسیع دیده میشد، از هنگام غروب کم کم ابرها از بالا به پایین آمده بودند و شب هنگام وقتی هوا کاملا تاریک شده به زیر پای شما رسیدهاند و طرحی زیبا بر آسمان انداختهاند. صبح شما اقیانوسی از ابر را در مقابل خود میبینید و کوهی(قلعه مارن*) که همچون یک جزیره از وسط این اقیانوس بیرون آمده است. این کوه را وقتی میتونید ببینید که ابرها پایین بروند، در حالت عادی هیچی آنجا نیست…
قبل از آمدن انتظار راهپیمایی در جنگل را داشتم و کلی هیجان دیگه ولی کل مسیر را با مشین آمدیم و همه اینها با فکرم تناقض داشت، اما این صحنه زیبا همه چیز را از یادم برد؛ این ابرهایی که مثل موجهای بلند بالا آمده بودند تا همدیگر را بکوبند، تا اقیانوسی خروشان بسازند اما در یک لحظه متوقف شده بودن و همه درجای خودشون ایستاده بودند.
اونجا چیزهای خوشمزهایی هم بود، یک میوه خوشمزه: توتفرنگی وحشی! توتفرنگی که برخلاف اسمش خیلی کوچک و خوشگل هست و مزهایی که روی هرچی توتفرنگی تاحالا خوردین را کم میکنه!(+)
بازگشت(+) به پای کوه و روستای شیرینآباد پایان جنگل ابر بود ولی از آنجا به روستایی به نام شیر آباد رفتیم که منطقهی کوهستانی-جنگلی فوقالعاده زیبایی بود؛ در اون منطفه ۱۲ آبشار وجود دارد و زیر هر آبشار هم حوضچهایی عمیق که در آن شنا میکنند. در بالای این کوه هم مثل اینکه منطقهایی زیباتر هست و غاری که مثلاینکه بزرگترین و عجیبترین سمندرهای ایران آنجاست. اولین آبشار بلندترین آبشار است که اگر اشتباه نکنم ۸۰ متر ارتفاع دارد و حوضچهایی نزدیک به همین عمق!(+) آبشار دوم که ما رفتیم آنجا شنا کردیم حدود ۲۵ متر ارتفاع دارد و حوضچه آن حدود ۱۸ متر عمق دارد(+). محلیها از بالای این آبشارها و دیوارههای اطرافش شیرجه میزدند!
*نیسان آبی: نیسانی که در آب از آنها استفاده میشود!:d
**قلعه ماران: اینطور که من شنیدم، قلعهاییست از زمان مادها که در وردی ندارد، این قلعه روی سطح مسطح کوه ساخته شده و شیب تندی در کنار قلعه هست که سربازان بالای آن قلعه نگهبانی میدانند اگر کسی میخواست حمله کند از بالا روی آنها سنگ میریختند! خیلی جالبه! مثل اینکه از این قلعه الان فقط جاش روی زمین مونده، خیلی دوست دارم آنجا را ببینم.
۱۸، ۱۹ و ۲۰ تیر ۸۸
پ.ن: اگر جایی از متن اطلاعات اشتباه گفته شده ممنون میشم اطلاع بدین درست کنم.
پ.ن: ۳۱ عکس از جنگل ابر در ادامه مطلب
عکسهای که گرفتی عالیه
پرسپکتیود مخصو صا
ای ول حال کردم
ممنون، بعضی از عکسها خوب شده
بیشتر جنبهی گزارشی/خبری دارند
این عکسا رو میذاری اینجا آدم عقده ای میشه!! خیلی قشنگه…
خوب دیگه عکس نمیذاذم از این به بعد فقط تعریف میکنم!
:)
بسیار زیبا … همیشه به گردش پرهام جون
nice
:)
منم یه بار توچال بالای ابرا از دریای ابر عکس گرفتم. عکسا ولی خیلی خوکشلن.
.
.
.
نیمه شعبان مبارک.